سلسله مباحث امام شناسی با محوریت قرآن با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین شیخ علی شیر خدایی
حجت الاسلام و المسلمین شیرخدایی در جلسه سوم از چهارم ماه محرم الحرام، بیانات خود سخن خویش را اینگونه آغاز کردند که:به مبحث طرق تعیین خلیفه در میان اهل سنت پرداختند و اینگونه سخنان خویش را آغاز کردند که:وهابیت اینگونه شبهه می کنند که اگر امامت اصل مهم در اسلام است، پس چرا در قرآن سخنی از امامت نگفته است؟ در حالی که اگر قرآن را بررسی کنیم در کنار توحید ، بحث امامت را مطرح کرده است. شما در قرآن درباره این 7 واژه را تآمل و جستجو کنید: امامت، ولایت، خلافت، حکم و حکومت، ملک، اصطفی و اجتبی و مشتقات این کلمات را دقت کنید تا مبحث امامت در قرآن را بدست آورید. یکی از مشکلاتی که فارسی زبانان داریم این است که فکر می کنیم فقط واژه امامت در قرآن باید باشد در حالی که وقتی در قرآن دقت می کنیم مصادیق و کلماتی که مفهوم امامت را دارد را بیان کرده است. مهم ترین بحث مصداق، مبنای امامت است که قرآن بیان کرده است.
شما اندیشه شیعه و اهل سنت را به قرآن عرضه کنید، اگر اندیشه اهل سنت را به قرآن عرضه کنید و قرآن آن را تایید کند، به اندیشه اهل سنت و خلفای اهل سنت مشروعیت بخشیده است. و اگر قرآن اندیشه شیعه را تایید کند، مشروعیت به اندیشه امامان شیعه بخشیده است.
قرآن در مورد امامت متکفل تعیین مصداق نشده، بلکه روش و مبنا را بیان کرده است . اما مبنای شیعه این است که امامت به نص خداوند است یعنی فقط و فقط خداوند در حوزه امامت دخل و تصرف می کند و کار پیامبرش تبلیغ است. در شب معراج خداوند به پیامبرش فرمود: ای رسول من، علی بن ابی طالبعلیه السلام را وصی، خلیفه و امام معرفی کن که من او را او را امام و وصی و حجت قرارداده ام و او را امیرالمؤمنین معرفی کرده ام. اندیشه شیعه این است که « الامامة بید الله » « امامت بدست خداست.» اما اهل سنت در اندیشه خود سخنان متعددی دارند و هرکدام به گونه ای صحبت کرده اند و تعارضات زیادی دارند. آنان در بحث امامت یک کلام دارند که الامامة بیدالخلق که امامت بدست مردم است. که در این مورد اندیشه گاهی همدیگر را تکذیب کرده اند.
اولین روش آنان در تعیین امام و خلیفه بیعت است. از آنان می پرسیم این روش را از کجا بدست آوردید؟ می گویند: چون در سقیفه بنی ساعده ابوبکر را به عنوان خلیفه معرفی کردند و عمربن خطاب دست دراز کرد و بیعت کرد، پس او خلیفه شد. این مطالبی که عرض می کنم در کتاب شرح المقاصد از تفتازانی و خلاصه سخنان اهل سنت در کتاب الامامة آیت الله میلانی بیان شده است.
و بعد در ادامه به طرق مختلف تعیین خلیفه پرداختند که در ذیل به آنها اشاره شده است.
طرق تعیین خلیفه در میان اهل سنت:
طریق اول: اهل سنت می گویند : البیعة الواحدة حتی اگر یک نفر هم با شخص خلیفه بیعت کند گرچه خودش نخواهد، آن شخص خلیفه است.
طریق دوم : نص خلیفه قبل بر بعد، به آنها می گوییم چگونه این طریق را بدست آورید؟ می گویند: چون عمر اینگونه به دست ابوبکر خلیفه شد.
طریق سوم: شوری می گوییم این روش را چگونه بدست آوردید؟ می گویند: عمر شوری را درست کرد. می پرسیم: اعضای این شوری چه کسانی هستند؟ عده ای می گویند: اهل مکه و مدینه، عده ای دیگر می گویند: فقط از اهل مکه است و ...
طریق چهارم : راه اتفاق و اجماع است. بنابر فتوایی که عایشه بر قتل عثمان صادر کرد و بنی مروان و بنی امیه او را کشتند.
به عنوان نکته عرض می کنم که عده ای این مسأله را شبهه می کنند که : چرا بعد از قتل عثمان امیرالمؤمنین علیه السلام دست رد بر اجماع امت زد و آنها را نپذیرفت؟ پاسخ این سوال و مسأله بسیار واضح است. امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر اندیشه غلطی که در جامعه در بین مردم امت آن زمان جا افتاده بود دست رد به سینه مردم زد و نپذیرفت و فرمود: من مقام خلافت و امامت را از شما نگرفته بودم که شما به من برگردانید. من از جانب خداوند به مقام امامت برگزیده شده ام. اگر امیرالمؤمنین علیه السلام همان بار اول بیعت مردم را می پذیرفت که به معنای تأیید نظام خلفا بود. لهذا بار اول و دوم نپذیرفت تا اینکه با اصرار مردم پذیرفت. اینان کسانی بودند که می خواستند امیرالمؤمنین علیه السلام به روش شیخین عمل کند.
لهذا پرچمدار لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین به حضرت گفت: ما با این شرط با تو بیعت کردیم که شما سیره شیخین را عمل کنی. حضرت در پاسخ فرمودند: مشروعیت سیره شیخین را قبول ندارم تا بخواهم به آن عمل کنم. اینان کسانی بودند که در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام نماز تراویح می خواندند. وقتی حضرت خواستند این بدعت عمر را تغییر دهد. مردم فریاد برآوردند که « وا سنت عمراه ! »
امام صادق علیه السلام می فرمایند: در لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام پنجاه نفر یا کمتر از آن بودند که می گفتند امامت امیرالمؤمنین علیه السلام از جانب خداست و بقیه می گفتند: ما حضرت را امام کردیم. به نقلی دیگر بیان شده که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمودند: اگر من 25 نفر داشتم تا خلافتی که غصب کرده اند را بگیرم این را کار را می کردم. ولی حضرت حتی این تعداد یارو یاور نیز نداشتند. عقاید اینان و همچنین اهل سنت امروز، با قرآن مطابقت ندارد.
آیا تا به حال دین خود را به قرآن ارجاع داده ایم؟ ما شیعیان عقاید خود را با قرآن مطابقت دهیم تا به بیراهه نرویم. حضرت عبدالعظیم حسنی محظر چندین امام را درک کرده، با این حال عقاید خود به امام هادی علیه السلام عرضه می کردند.
متأسفانه و مع الاسف این ضعف عقاید ما هم از حوزه های علمیه برخاسته است. به جای پرداختن به سیره اهل بیت علیهم السلام به عده ای خانقاه نشین و صوفی پرداخته ایم . چون الگوهای خود را فراموش کرده ایم.
از آنان می پرسیم طریق اجماع و اتفاق امت را چگونه بدست آوردید؟ می گویند: مردم این عمل را انجام دادند که امیرالمؤمنین علیه السلام با این شیوه آنان مخالفت کرد.
طریق پنجم: غلبه و استیلاء
اگر 5 تا 10 نفر قدرت داشتند و بر مردم غلبه کردند و شخصی را خلیفه کردند، این شخص خلیفه است. از آنان می پرسیم این طریقه را چگونه بدست آوردید؟ می گویند: معاویه از این طریق به خلافت رسید. بنابراین، این روش هم یکی از طرق تعیین خلیفه است.
آنان با این طرق خود در واقع می گویند: « الامامة بید الخلق » امامت بدست مردم است. لهذا هرکس تاکنون در میان اهل سنت به قدرت رسیده ، چنین گفته که من خلیفه هستم.
اهل سنت یک پیش فرض و نظام هدفمند ندارند تا بر اساس آن خلیفه تعیین کنند و می گویند چون عمر عثمان، معاویه و ... اینگونه خلیفه شدند. پس طرق تعیین خلیفه این ها هستند.
ما بحث امامت را در قرآن مطرح کردیم نه برای اینکه حسبنا کتاب اللهی هستیم. نه ... بلکه به خاطر اینکه نیاز جامعه امروز است و متأسفانه جامعه نگاه حدیثی اش ضعیف است.
اما آیات 246 و 247 سوره مبارکه بقره را دقت کنید: انبیاء بنی اسرائیل دو دسته بودند. عده ای رسولان الهی بودند و گروهی دیگر فقط نبی خدا بودند. حضرت طالوت از جمله انبیائی بود که فقط نبی خدا بود و مردم آن زمان بعد از حضرت موسی دچار مشکلاتی شدند و حضرت طالوت هم مقام امامت را عهده دار نبود. مردم خدمت حضرت طالوت آمدند و عرضه داشتند: ما امام و رهبری نداریم و فرعونیان بر ما غلبه کرده اند.
آیه 246 سوره بقره :« أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلاَ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً » اهل حل و عقد ( محاسن سفیدها و شیوخ ) خدمت پیامبرش آمدند که تو امامی به نزد ما بفرست. در این آیه ملک به معنای امام است. نکته اول آیه این است که اگر بنی اسرائیل امام و سرپرست و انتخاب آن را خود می توانستند انجام دهند دیگر به پیامبر خود روی نمی آوردند. پس امام و سرپرست را خود تعیین نکردند. بلکه به پیامبرشان پناه آوردند. نکته دوم توسل است که مردم به حضرت طالوت که یک شخصیت حقوقی است توسل می کردند و این شخصیت حقوقی با مردن آن شخص تمام نمی شود.
آیه 247 سوره بقره: « و قال لهم نبیّهم ... » بنی اسرائیل به پیامبرشان پناهنده شدند و پیامبرشان اینگونه پاسخ داد: « ... إنّ الله اصطفی ... » « همانا خداوند برمی گزیند... » پیامبرشان می گوید مقام امامت بدست خداست و اوست که برمی گزیند. قرآن دو ویژگی مهم امامت را علم و قدرت برمی شمارد در حالی اهل سنت می گویند: شخص خلیفه اگرچه جاهل باشد او امام است.
حجت الاسلام شیرخدایی در این جلسه به عرایض خود خاتمه دادند و ادامه سخنان خود را در جلسه بعد مطرح خواهند کرد.